منحصر بهفرد
همکارانش او را به خصوصیات اخلاقی منحصربهفردش به یاد میآوردند. فداکاری و پایبندی به اعتقادات، توجه ویژه به مسائل معنوی، علیالخصوص به نماز، آن هم نماز اول وقت در هرشرایطی، تواضع در رفتار، برخورد صمیمی و پسندیده و دوستداشتنی، او را در بین همکارانش به یکی از عوامل انتظامی مورد احترام همگان در محیط خدمتی تبدیل کرده بود.
شهید مهدی حاجیعرب
شهادت در وقت اضافه
قسمتش این نبود که برگردد. ماموریتی داشت که باید کامل انجام میشد. در موقعیت تکاور شهرستان نیکشهر مشغول به خدمت بود. دورة 45روزهاش تمام شد. باید وسایلش را جمع میکرد و برمیگشت به شهر نجفآباد. خانوادهاش منتظر دیدارش بودند.
موقع رفتن ناگهان ندایی قلبش را لرزاند. منصرف شد. رفت به دفتر و برای سه روز ادامه خدمت داوطلب شد. قرار شد بعد از تمام شدن آن سه روز برگردد به شهرستان خودش.
صبح روزهای بعد مشغول خواندن زیارت عاشورا بود که خبر دادند باید اعزام شوند به ماموریت. معطل نکردند. زیارت عاشورا را نیمه رها کردند و با همکارانش اعزام شدند.
در مسیری که به سمت موقعیت مشخص شده حرکت میکردند، اشرار و ضد انقلاب تلة افنجاری کار گذاشته بودند. ماشینشان با تله برخورد میکند و منفجر میشود.
زیارت عاشورای آقا مهدی و سرهنگ غلامی تکمیل میشود. هر دو به شهادت میرسند.
شهید مهدی حاجیعرب
سوغاتی
آقا مهدی رفتارهایش خیلی شیرین بود. هر بار که از ماموریت به خانه برمیگشت، عادت داشت برای همة خانواده سوغاتی و هدیه بیاورد. برگشتنش با هدایایی که میآورد خیلی لذتبخشتر میشد.
بار آخر انگار میدانست که خودش نمیتواند برگردد. سه روز قبل از شهادتش تمام هدایا و سوغاتیها را برایمان پست کرد.
اینکه سوغاتیهای آقا مهدی را مامور پست به خانه بیاورد برایم عجیب بود. سه روز بعد که اخبار شهادتش در شهر پخش، تازه متوجه شدم که آقا مهدی خودش از همه چیز خبر داشت!
شهید مهدی حاجیعرب
ارادت
در تمام زندگیاش ارادت و اعتقاد خاصی به امام رضا(ع) داشت. هر فرصتی که پیش میآمد و شرایط مناسب بود حتما با خانوادهاش به زیارت امام هشتم میرفت. آخرینبار هم به خانوادهاش گفته بود اینبار که به مرخصی بیاید حتما به زیارت امام رضا میروند.
خانوادهاش نمیدانست که این سفر را آقا مهدی خودش به تنهایی قرار است برود. فرصت نشد که برگردد.
روز رحلت رسول اکرم(ص) به شهادت رسید و در شهادت امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.
اینبار برادرم خودش به تنهایی پر کشید و به زیارت امام رضا رفته بود!
شهید مهدی حاجیعرب
به سوی آسمان
ناراحتی و دلخوری در هر زندگی مشترکی رخ میدهد. برای ما هم بود ولی هیچوقت طولانی و شدید نمیشد. همدیگر را خیلی دوست داشتیم و همین نمیگذاشت که هیچگاه دل یکدیگر را بشکنیم.
آخرین ناراحتی من از او چندین روز قبل از شهادتش بود. زنگ زده و تعریف کرده بود که یکی از دوستانش بر اثر تله افنجاری شهید شده است. در همان نیکشهر سیستان و بلوچستان. محل خدمت مهدی.
گفت: «کاش من هم شهید بشم و با دوستم برم.»
من از حرفش بههم ریختم. داغ کردم. گفتم: «این چه حرفیه؟ تو الان یک بچه داری. باید بالا سر اون باشی.»
عصبانیت و ناراحتی من نظرش را عوض نمیکرد. میگفت: «عزیزم، من آرزومه که شهید بشم.»
نمیتوانستم آرزویش را از او بگیرم. حتی اگر بحث آن روز را من خاتمه میدادم و او دیگر حرفی نمیزد، باز آرزویش را در دل نگه میداشت. نمیتوانستم نبودنش را تصور کنم. سخت و تلخ بود.
ناراحتی آن روز تمام شد اما هیچوقت فکر نمیکردم آرزوی مهدی اینقدر زود محقق شود. بیست روز بعد به شهادت رسید و همراه دوستش به آسمانها پر کشید.
شهید مهدی حاجیعرب
بدون پدر
خوشش نمیآمد که دخترمان را لوس بار بیاورم. مخالف بود که من زیادی نازش را بکشم. نگران بود.
میگفت: «اینقدر لوسش نکن. باید روحیهش جوری باشه که وقتی بزرگ شد بتونه از پس خودش بربیاد و از جامعه لطمه نخوره.»
انگار میدانست که این دختر قرار است بدون پدر، بزرگ شود!
شهید حاجی عرب دارای یک فرزند دختر ۳ ساله به نام رویا ست که هنوز علت نبود بابا را نمی داند.
فقط میگویید:"بابایی"
.
بر اساس گفته های همکارانش دقیقا روز حادثه شهید حاجی عرب حتی مرخصی هم گرفته بود ولی قسمتش شهادت بود, مرخصی رفتن را به بعد از رفتن به این ماموریت موکول کرد که دیگر برگشتی نداشت.