رشادت ۳ سرباز وطن در جلفا بر روی پل آهنی
صبح آن روز که صدای پوتین روسها و انگلیسها از مرزهای شرق و غرب و شمال و جنوب به گوش میرسید و رضاشاه به گوشهای خزیده بود و داشت جول و پلاسش را جمع میکرد تا بگریزد، دلِ سرجوخه #مصیب_محمدی و دو یار مرزبانش آشوب بود. ساعت ۴ صبح سوم شهریور ۱۳۲۰ سرجوخه محمدی در پاسگاه مرزبانی جلفای آذربایجانشرقی پیغامی دریافت کرد مبنی بر اینکه لشکری عظیم از ارتش سرخ شوروی به سوی مرز میآید و قصد دارد از «پل آهنی» گذشته و وارد کشور شود. البته او، آن ساعت صبح هیچ تردیدی به دل نداشت که قرار است با #سیدمحمد_راثی_هاشمی و #عبدالله_شهریاری دو سربازش در مرزبانی چه حماسهای را رقم بزنند. هفتادوهشت روز از آن حماسه میگذرد ؛ یکی از حماسههای فراموش شده ما که ۶۰ سال زیر غبار تاریخ بود. این روزها در شهر مرزی جلفا، تندیس سه سرباز کنار پل ریل راهآهن دیده میشود، کنار سنگهای مزارشان؛ ایستاده، رعنا و رشید. مثل همان روزی که دو روز تمام سه نفری مقابل لشکری بزرگ از روسها ایستادگی کردند.